Iran Zamin____09135555042_____Ariyayi

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



پسر دریا که تبدیل به پسر آسمان شد

 پسری از جنس دریا که در اوج جوانی خیلی غصه داشت و موهایش از فشار غصه ها تار به تار سفید میشد. پسری سالم ورزشکار خوشتیپ با کلاس با شخصیت  بود او در نوجوانی در سختی بزرگ شد ولی هرجور که بود با سختی جنگید و خود را در دامنه ی جوانی رساند او سایه پدر نداشت البته پدرش در قید حیات بود ولی سایه پدری نداشت اون پسر اوایل نوجوانی تا ابتدای جوانی کار اداری انجام میداد و بعد از آن در کار تاسیسات بود و مدتی بعد رفت تو کار لباس و در بوتیک لباس فروشی شروع بکار کرد او در کار خود خیلی حرفه ای رشد کرد و روز به روز موفق تر میشد ولی گاهی اوقات آزارهایی از اطراف خود میدید و برایش عذاب آور بود  بعد از چند سالی که در این کار بود به دلیل تغییر شغل صاحب بوتیک محل کارش جابجا شد  و در محل دیگری شروع به کار کرد در زندگی شخصی او خیلی فشارها یی بود که نمیتوان در اینجا بیان کرد  او بعد از مدتی به پیشنهاد دایی پدرش دست از آن کار کشید و به سمت جنوب کشور برای اداره ی یک کشتی باربری حرکت کرد او باید یک کشتی از کار افتاده را به راه میانداخت و دوباره به آن کشتی زندگی میبخشید آن کشتی خیلی کار داشت اون پسر شروع کرد ب فعالیت و کار خودرا با گرفتن چند کارگر و ملوان شروع کرد. بعد از مدتی که کمی کارها پیشرفت کرده بود به کلاس های آموزشی ملوانی و کشتیرانی رفت ودر کنار مدیریت کشتی تمام کلاسهای دریانوردی را پشت ر گذاشت وبه یک دریانورد حرفه ای تبدیل شد کارهای کشتی هرچند که خیلی طاقت فرسا بود انجام شد و آنها اولین تست خود را از کشتی آغاز کردند و به میان دل آب رفتند و ناگهان با طوفانی شدید و بی رحمی مواجه شدند در این میان حدود 10نفر از ملوان و کارگر های کشتی به آب افتادند و او به تنهایی در آن دریای طوفانی جان آنان را نجات و به درون کشتی آوردشان که این خبر در کل اخبارهای کشور و سایت های خبری پخش و عکس آن پسر در حالی که خود به تنهایی کشتی و افرادش را به خشکی رسانده و گروه امداد و نجات در کنار خشکی پتو به دور آن کشیده اند منتشر شده بود. او در ماه یکی دوباری برای دیدن خانواده میامد و میرفت او چندین سفر موفقی با کشتی داشت بعد از چند سالی که در کشتی مشغول بود و برای دیدن خانواده  به شهر خود میامد میرفت برای آخرین باری که ب اصفهان آمد اردیبهشت 1389 بود  او بعد از چند روزی که آمده بود دلش هوای آب کرده بود و دوست داشت شنا کند روز 17 اردیبهشت ماه 1389 حدود ساعت 8 شب امد پیش من و اسرار داشت بریم استخر منم خیلی خسته بودم و تازه از یک سفر برگشته بودم و رفته بودم آرایشگاه موهام رو درست کرده بودم بش گفتم من نمیام و موهامو تازه درست کردم او به من گفت من خودم برات بهتر درست میکنم بیا بریم منم گفتم حال ندارم خودت برو با یه دوستاشم اومده بود بم گفت باشه پس بیا بریم بتابیم با ماشین حدود 30 دقیقه ای با هم بودیم هنگام خدافظی خیلی عجیب شده بود پیاده شد منو بوسید و بغلم کرد و انگشتری از دستانش در آورد و دادش ب من گفت یادگاری داشته باشش و دوباره در آغوشم گرفت  و با دوستش که اسمش شهاب بود رفت من همراه پسر دایی کوچکم بودم و رفتم به سمت خانه خالم و اکثر فامیل آنجا بودند حدود 9/30 شب بود ی حال عجیبی داشتم سفره شام را کشیدند و همه شروع کردند به خوردن شام  من چند باری باش تماس گرفتم ولی کسی جواب نداد. حدود ساعت 11 بود با مادرم و دختر خاله ام حرکت کردیم به سمت خانه ی ما او امتحان داشت و آمد خانه ی ما که درس بخواند  ما به سر خیابان رسیدیم که با دختر خالم سر داداشش بحثم شد اون داشت تلفنی با ی کی دیگه به داداشش بدو بیرا میگفت منم بش گفتم چرا اجازه میدی اون دختری که داره بات حرف میزنه به داداشت توهین کنه که دعوامون شد کاری نداریم رسیدیم خونه من از خستگی رفتم تو اتاقم و دوباره به پسر دریا زنگ زدم و جواب نداد از خستگی خوابم برده بود حدود 12/30 شب با صدای جیغ دختر خالم از خواب پریدم و دویدم از اتاق بیرون گفتم چی شده چی شده چرا داری جیغ میکشی در حالت جیغ کشان گفت مرد اون مرده و خودشو میزد من قلبم تیر میکشید دادا زدم مامان...مامان....بابا...بابا...کسی نیست؟؟؟

گوشیم رو اوردم میخواستم شماره مامانم رو بگیرم شمارش یادم رفته بود وای چ لحظات سختی بود الانم موهای تنم سیخ شده  داد زدم سر دختر خالم گوشی رو دادم بش گفتم شماره مامانم را بگیر شماره رو گرفت مامانم جواب داد گفتم کجایی..؟؟ کجایی؟؟ چی شده ؟؟؟ گفت کلانتری چیزی نشده منم لباسام رو تنم کردم دختر خالم رو بغل کردم رفتیم کلانتری ....وای ...وای.... همه اونجا بودند ...... باورم نمیشه .... جناب سروان منو میشناخت با حالت گریه و آشوب گفتم چی شده ؟ چرا اینا دارن گریه میکنن؟؟؟ بگو ؟؟؟  بم گفت آروم باش بت میگم گفت پسری بنام مهدی خسروی میشناسی گفتم آره ما داداشیم  زد تو سر خودش گریش سرازیر شد و گفت تسلیت میگم رفیق............!!!!!! خدای من برای هیچکس پیش نیاد آره پسر دریا پسر خالم بود داداش بزرگم بود همون که در آغوشش بودم وای ما از برادر هم برادر تر بودیم چرا خدا چرا . ی چیز عجیب مهدی که از روی دکل کشتی میپرید توی دریا شنا میکرد توی استخر زیر آب خفه شده چرا؟؟؟ عجیبه!!! در اردیبهشت 1388 پدر بزرگم (پدر مادرم) فوت کرد ومنو مهدی بودیم تو بیمارستان در کنارش- پدر بزگم در تاریخ 1388/2/22  به رحمت ایزدی پیوست و چند روز قبل اولین سالگرد او پسر خاله ام در کنار او رفت میدونین جالبیش چیه تو ی هفته قبل که به آسمنها سفر کند از تمتم دوستان خود خداحافظی و حلالیت طلبیده بود آیا میدانست؟ به دوستان خود گفته بود من تا شنبه بیشتر نیتم منو حلال کنید تازه قسمت سوزناک ترش رو نگفتم او مدتب عاشق دختری شده بود و چندین بار به خواستگاری او رفته بود و پدر دختر رضایت نمیداد قرار بود که روز شنبه فردای آن شب تلخ برود خواستگاری البته با هماهنگی های پدر دختره و مامان بابای من  پدره جوابش اوکی بود و حل بود. ولی او به سوی آسمانها رفت و داغی بزرگ بر روی سینه های ما گذاشت او در استخر آبسار سپاهان شهر اصفهان غرق شد استخری که بهترین بود مجهزترین بود و خیلی امکانات داشت ولی حتی به گفته ی شاهدین هیچ نجات غریقی دور آب نبوده و با شکایت ما و شهادت شاهدین در دادگاه ثابت شد استخر نور کافی نداشته و کمک های اولیه در آنجا نبوده و هنوز به طور کامل استخر ایمنی نبوده است به گفته ی پزشک قانونی مرحوم جوان ناکام مهدی خسروی 28 ساله در اثر گرفتگی عضلات کمر و خفگی در آب جان خود را ازدست داده است حالا اگر یک نجات غریق آنجا بود مهدی 5دقیقه زیر آب نمیموند و مردم اورا از آب بیرون نمیکشیدند اگر اورژانس 50 دقیقه تاخیر نداشت شاید مهدی زنده میماند و شاید اگر یک دکتر تو استخر بود و نجات غریقی بود که کمک های اولیه بلد بود و کپسول اکسیژن آنجا بود  شاید زنده میماند            

 شادروان جوان ناکام خادمالحسین مهدی خسروی کاراته کار و دریانورد جمهوری اسلامی ایران 

               پسر دریا تا همیشه با یادت نفس خواهم کشید و میدانم  در تمامی لحظات در کنارمی

وبلاگ آریایی ساعات خوشی را برای شما آرزومند است پیام های خودرا به شماره 09135555042 ارسال نمائید
نويسنده: AmirArdalan**SkyBoy تاريخ: شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام به وبلاگ آریایی خوش آمدید حتما در مسابقه پیامکی و نظرسنجی شرکت نمائید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to ariyayi2002.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com